Google+

» گاهی فکر می‌کنیم خیلی کار درستیم کتاب پردازان | قطب مطالعه و تفکر کشور

ثبت نام در سایت | رمز خود را فراموش کردید؟


در صورت داشتن هرگونه مشکل

در ثبت نام و

یا کار با سایت با ایمیل:

info@ketabpardazan.com

و یا شماره:

0513-7112212

تماس حاصل فرمایید.


خرید شارژ
 
هدیهٔ روز
آدم ها…
  آدم ها مثل کتابن: از روی بعضی ها باید مشق نوشت! از روی بعضی ها باید جریمه نوشت! بعضی ها رو باید چندبار خوند تا ...
archive
 
معرفی کتاب
معرفی کتاب ویژه دانش آموختگان (دانشجویان و دانش آموزان)
  جهت مشاهده ویدئو معرفی کتاب اینجا را کلیک کنید کتاب دانش آموز یک دقیقه ای تکنیک های جامع مهارت های مطالعه،مدیریت زمان،بحث های ...
archive
 
آخرین دیدگاه‌ها rss
شبکه تشکل ها(1)
فاطمه اسلامي:

سلام خداقوت، قسمتهای بعدیش رو نمیذارید؟

**چقدر خوب است که داریمشان ...*
maghsoodi:

متن خوبی بود .من پسندیدم.خیلی خوبه حواسمون به اطرافیانمون باشه.

اقتدار، مظلوميت و پيروزى
scientist04 در پاسخ به jafari.f:

واقعا چرا؟ یا اگه هست کجاست؟

بخش آموزش مدیریت و بهره وری فردی (NLP)
Amirhossein_keyvani در پاسخ به رجایی:

فایل پی دی اف کتاب هم وجود نداره؟

بخش آموزش مدیریت و بهره وری فردی (NLP)
رجایی در پاسخ به Amirhossein_keyvani:

سلام درخواست شما را از واحد انتشارت پیگیری کردم، متاسفانه کتاب گویا فقط چاپ اندکی داشته وبعدا دوباره تجدید چاپ نداشته و موجود نمی باشد موفق و سعادتمند باشید.

معجزه
maghsoodi:

سلام.آیا ثبت نام من کامل شده یا نه؟

بخش آموزش مدیریت و بهره وری فردی (NLP)
Amirhossein_keyvani:

سلام خسته نباشین من ۶سال پیش از اقای کریمی کتاب ریا(کلید) رو در کلاس های سریع خوانی هدیه گرفتم و متاسفانه گم کردم هرچه در انتشارات و کتاب های سایت گشتم پیدا نکردم که بتونم مجدد تهیه کنم میخواستم راهنمایی بگیرم چطوری میتونم پیدا...

مرجع جامع تندخوانی
Fpakmehr14:

عرض سلام ،امکانش نیست این کتاب رو اینترنتی بخریم؟

فرآیند 5 مرحله ای انتخاب رشته + همایش مهم انتخاب رشته
venus:

سلام خسته نباشید.من یک دانش اموز یازدهمی هستم که در انتخاب هدف و شغل اینده ام دچار شک و دودلی هستم .با اینکه در رشته ی تجربی مشغول به تحصیلم نه علاقه ای به زیست شناسی دارم ونه به پزشکی.بعد...

**چقدر خوب است که داریمشان ...*
zeinab Akhlaghi Modiri:

سلام . البته با نظر شما هم کاملا موافقم. چون اگه بخوایم وابسته به تعداد محدودی باشیم ممکنه همیشه غمگین بمونیم . واقعا آدم باید به خودش اهمیت بده و مدام دنبال فکرا و اتفاقای مثبت باشه و به چیزهای...

archive
 



پرامتیازترین کاربران: بیشتر...
 

گاهی فکر می‌کنیم خیلی کار درستیم

نگارش در تاریخ یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۷:۰۰ ؛ بازدید: ۹۹۴ بار
دسته: تجربه‌ها » متفرقه

نزدیک ظهر بود که مامان رو کرد به من و در حالی که مرتب می‌گفت من و خواهرم هر دو رو خطاب قرار داده ولی کاملا مشخص بود روی صحبتش با منه چون من دختر بزرگ‌تر بودم و از من انتظار بیشتری داشت. به ما می‌گفت من امروز کاری بهتون ندارم، درست کردن سحری با شماست. حواستون باشه که باید برنجشو به موقع خیس کنید و….

چند ساعت بعد در حالی که همه خواب بودن و من داشتم حاضر می‌شدم که برم سر کلاس، یاد حرف مامان افتادم که گفت برنجشو خیس کنید. رفتم تو آشپزخونه و مثل آدمای مسلطی که انگار کار همیشه شونه برنج و ماش برای غذای سحری رو خیس کردم.

تو دلم می‌گفتم حتما مامان کلی خوشحال می‌شه ببینه من حرفش یادم مونده و بیاد تو آشپزخونه ببینه به فکر غذا بودم و کاری رو که گفته انجام دادم کلی بهم امیدوار می‌شه که من حواس پرت نیستم و….

چند ساعت بعد، من از کلاس برگشتم. هنوز لباسامو عوض نکرده بودم که مامان جلوم ظاهر شد و گفت واقعا که به شما‌ها امیدی نیست. همۀ کارا رو خودم باید انجام بدم. جالب بود که من برعکس اینکه انتظار تشویق داشتم خورد تو ذوقم که آخه چی شده؟

مامان گفت: برنج خیس کردی؟ گفتم آره.

گفت: نمک هم روش ریختی؟

تازه دوزاریم افتاد که چه دسته گلی به آب دادم. کار ساده‌ای که بار‌ها انجام داده بودم حالا با یه حواس پرتی کوچیک کلا نقشه‌های منو برای تصور خوب مامان راجع بهم خراب کرده بود.

گاهی اوقات کار‌ها به نظر خیلی ساده می‌رسه ولی بعضی مواقع، ما تو همین کارهای ساده بدجوری خرابکاری می‌کنیم.

اونجا بود که فهمیدم گاهی فکر می‌کنیم خیلی کار درستیم ولی وقتی یه چیز ساده از قلم می‌فته تازه می‌فهمیم چه خبره و ما تو چه غفلتی بودیم و چقدر دل خوش کرده بودیم.

شاید گاهی خدا می‌خواد به ما بفهمونه زیادی خوش خیالیم و به خودمون ساده گرفتیم.

 



تجربه کننده: غیور

برای نوشتن تجربه اینجا تشریف بیاورید.


2 نفر این مطلب را می پسندند.
(مشاهده همه)

|

11 دیدگاه

  1. درانی مریم گفت:

    دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱:۲۱

    به راستی که اگه خدا بخواد ما رو لحظه ای به خودمون وابگذاره، معلوم نیست چی به سرمون بیاد.
    وقتی فراموش کردن یک «نمک» می تونه سرنوشت برنج رو اونقدر زیر رو کنه، پس چیزهای مهم تری که ما فراموش می کنیم یا نسبت بهش جهل یا لجاجت داریم، چه بلایی ممکنه بر سر سرنوشت ما بیاره ؟! اما ما هنوز با آبرو هستیم و شفته نشدیم! چرا؟
    یا ستار العیوب… .

    1. مهدیان احسان گفت:

      سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱:۱۸

      :( X_X

  2. سیدحمید حیدری‌ثانی گفت:

    دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۲۱

    چقدر این نمک مهمه! قدرش را بیشتر بدانیم.

    1. قاصد روزهای بارانی گفت:

      دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۶

      =))

  3. دشتی جوان گفت:

    دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۳۵

    خوبه قبل پختن متوجه شدین!
    من که پختم و موقع خوردن فهمیدیم! =))

    البته خانم درانی با این حال همچین بلایی سر برنجا نیومد! :-D :-X

  4. محمدزاده گفت:

    سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰:۴۹

    فکر کنم میتونیم یک فیلد جدا به اسم تجربه های آشپزی باز کنیم فقط باید یه طوری باشه که کسی اسممون رو نبینه :-"

    حالا به عناون یه تجربه، من به تاثیر بسم الله گفتن در آشپزی خیلی اعتقاد دارم. مثلا باعث میشه که آدم حس اینکه دارم یه کار مهمی میکنم نداشته باشه.
    البته شما قطعا اونقدر به فکر خوشحال کردن مامانتون بودین که نمک از دست رفته! میشه از این زاویه هم نگاه کرد!

    1. مهلا گلمکانی گفت:

      سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۰۴

      اتفاقا اشپزی کردن یکی از مهم ترین کار های دنیاست

      وقتی هم اولش بسم الله بگیم حس میکنیم داریم واسه خدا (نکوداشت نعمت های خدا) این کارو انجام میدیم و برامون لذت بخش تر میشه ،

      اشپزی یکی از مهم ترین کارهای دنیاست >:P

      1. محمدزاده گفت:

        چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱:۰۰

        منظورم این نبود که آشپزی کار مهمی نیست، منظورم این بود که بسم الله گفتن غرور و خودبینی رو از بین می بره و جلوی خیلی از اشتباهات رو می گیره. :-*

  5. cloud گفت:

    سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰:۵۶

    مفید بود.
    متشکر

  6. dastkhat گفت:

    سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱:۳۱

    یه دوستی چند روز پیش بهم گفت گنگ می نویسی. یک جوری که نه کسی بتونه تایید کنه و نه تکذیب.
    البته این همیشه وب نیست ولی زیبایی نوشته به نظرم به این باشه که مخاطب نتیجه بگیره البته حدودا قبل از قرن 7 این طوری نبوده ها ولی این یک شیوه ی خوبه برای نوشتن.
    یه خورده این چند خط آخری که تو تجربه ها مدام داره تشدید می شه به نطرم به اصل راه آسیب می زنه.

  7. غیور گفت:

    شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۲۵

    به نام خدا
    این که نتیجه‌گیری آخرو خود مخاطب داشته باشه خوبه ولی تجربه به نظر من یعنی تجربه ای که از ماجرا داشتیم بنویسیم والا مخاطب بیشتر گیج میشه. هیچ اشکالی نداره که نویسنده تجربشو بگه. در این صورت من بارها دیدم مخاطبان نتیجه گیری های دیگه ای هم داشتن. چه آخر کار تنیجه گیری باشه یا نباشه به نظرم ذهن مخاطب محدود نمیشه.

پاسخ دهید

مشاهدۀ دیدگاه‌های این مطلب به‌ترتیب تاریخ ارسال
 

مطالب مرتبط
 
برچسب ها